خدایا
من که اینگونه نبودم
چه شده مرا؟
یادت می آید خدا..
کلاس پنجم بودم که تازه با غرور آشنایم کرده بودی
تازه خود را یک انسان میدانستم و احساس بزرگی میکردم، از چیزی غمگین بودم به حمام میرفتم و زیر دوش هق هق گریه سر میدادم تا کسی متوجه گریه ام نشود
خوشی زندگی را چشیدم ولی کم، انصاف نیست بگویم فقط سختی برایم تقدیر زدی
از آن موقع تا به حال وقته دلتنگی یا در حمام گریستم یا زیر پتو هق هق سر داده ام
اما...
اکنون دیگر بی اختیار هوای اشک میکنم
مادرم برو ، با پدر به خانه خواهرم بروید
بروید به او سری بزنید
بروید که میخواهم با صدای باز ضجه کنم، اشک بریزم برای خودم که چنین شده ام...
آری چشم من خون گریه کن
گریه کن تا بدانی هرآنچه را خواست نمی توان داشت
....
....
....
رفتند؟
آری رفتند
در خانه چه سکوتی به پاست
من هستم و یاده تو
آآآآآآه خدایااااااااااااااا
میشنوی؟
خسته ام از این کلاس رقصیدن به ساز دنیا
خسته ام مرا دریاب
فقط آغوش تو آرامم میکند
روی تختم دراز شده ام و دل نوشته هایم را برایت صادقانه با اشک پاک مینویسم خدایا، پس خوب بخوان
خوب بخوان ای خالق عشق
دل پری دارم ولی آموختم که همه را بازگو نکنم
در دنیایی که احساس را به مضحکه میگیرند و دلتنگی را گناه محسوب میکنند و برایش حکم بی مهری و بی تفاوتی صادر میکنند نمیخواهم بمانم
خدایا این دنیای تو نیست
میخواهم به دنیای تو بیایم
دنیایی که یک نفر از جنس خودم نیست را نمیخواهم
دنیایی که سرارش را غرور گرفته نمیخواهم
من قدرت نداشتم تو که قادر مطلق هستی بعد از من بفهمان به آنانی که دنیایت را نفهمیدن و مهم ترین نعمت تو را )عشق و احساس( نادیده گرفتن
به آنان بگو که شکستن یک عاشقبزرگترین جرم است
بگو من از آه خود گذشتم و آرزویم شادی اوست، ولی آیا یارب تو از آه خود میگذری...؟
پس به آنان بگو آه تو گریبان گیرشان است... بگو سلام مرا به وجدانشان برسانند
خدایاااااااااااااااااااااااا
فریااااااااااااااااااااااد میزنم
خسته ام... خسته
همه نگاهم به احساسم بود... آن را هم شکستند و ندیدند پس دیگر چیزی بدای از دست دادن ندارم
مرا به آغوش خود دعوت کن خدایا
که سخت محتاج محبت بی منتت هستم
دلم میخواد در این تنهایی یک بار دگر زیر دوش بروم و آنجا فریاد کنم
خدایا من از حق خویش گذشتم ولی تنها نفرینم این است آنکه مرا له و خسته کرد به درد من گرفتار شود تا بداند برای من شوخی نبود، دروغ نبود، بازی نبود
عشق بود...
نظرات شما عزیزان:
مرجاان 
ساعت22:21---20 آذر 1391
سلاااام مژگاان جوونممم.خیلی قشنگگگ بوددد.جملاات ساده ولی در عین حااال زیبا و دلنشین.خسته نباشی گلممم